www.iiiWe.com » بالاخره دیدم

 صفحه شخصی سایه ذاکری   
 
نام و نام خانوادگی: سایه ذاکری
استان: تهران - شهرستان: تهران
رشته: کارشناسی ارشد عمومی
تاریخ عضویت:  1390/02/15
 روزنوشت ها    
 

 بالاخره دیدم بخش عمومی

24

تمام دوران کودکیم رو منتظر دیدن این صحنه ها بودم


سه شنبه 26 مهر 1390 ساعت 12:51  
 نظرات    
 
سید ابراهیم موسوی نژاد 18:04 سه شنبه 26 مهر 1390
11
 سید ابراهیم موسوی نژاد
خیلی وحشتناکه!
یعنی این صحنه ها با روح لطیف شما سازگاره
با کمال تاسف برای شما
سایه ذاکری 18:16 سه شنبه 26 مهر 1390
18
 سایه ذاکری
جناب مهندس چرا برای من متاسف هستین آخه؟من همیشه وقتی بچه بودم دلم واسه این گربه بینوا میسوخت که همیشه شکست می خورد البته دلم هم نمیخواست موشه بمیره.ولی بهر حال مشخصه که توی عنوان شوخ طبعی هم قاطی شده.آخه چرا با این لحن کامنت میذارین؟
:-(
محمدرضا فلاح 19:18 سه شنبه 26 مهر 1390
11
 محمدرضا  فلاح
سلام خانم ذاکری
ممنونم از اینکه این چنین پستی گذاشتید . چون یادو خاطره های کودکیمون تازه کرد

باز هم مرسی
مهدی سلطانی 19:31 سه شنبه 26 مهر 1390
9
 مهدی سلطانی
اینا فقط عکسه یا واقعا آخرشونه؟
امیر یاشار فیلا 20:27 سه شنبه 26 مهر 1390
9
 امیر یاشار فیلا

طنز متفاوت و جالبی بود.
سپاس سرکارخانم.
یحیی بهمنی 21:03 سه شنبه 26 مهر 1390
5
 یحیی  بهمنی
خانم ذاکری، منم تا وقتی به عکس آخر نرسیده بودم، دقیقا فکرهایی مثل جناب موسوی‌نژاد داشت تو کله‌م رژه میرفت و تو فکر نوشتنشون بودم! اما تا دیدم تیتر شما ترجمه عکس آخره، کمی آروم‌تر شدم!

ولی به هرحال، شرمنده، چون به هیچ وجه منتظر دیدن این صحنه‌ها نبودم، مجبورم رأی مخالف بزنم...
یحیی بهمنی 21:03 سه شنبه 26 مهر 1390
5
 یحیی  بهمنی
درهرصورت فکر میکنم این عکس‌ها فقط یک تک نقاشی زاییده ذهن یک آدمی شبیه با شخصیت عکس‌آخری باشه و در هیچ صحنه کارتونی وجود نداشته باشه!!
محسن حیدری 21:27 سه شنبه 26 مهر 1390
8
 محسن حیدری
بنده هم از دیدن این صحنه ها خوشحال شدم
شده بود عین فیلم ایرانی
همش خوبا پیروزن.آخه مگه بدا نمیتونن به اهدافشون برسن؟
سید حافظ هاشمی 00:03 چهارشنبه 27 مهر 1390
9
 سید حافظ هاشمی
واقعا جالب است . من هم با نظر خان ذاکری موافق هستم.
محسن نیک 07:35 چهارشنبه 27 مهر 1390
11
 محسن نیک
خیلی خیلی ممنون . حال کردم . دقیقا منم همین حس رو هر وقت میبینم دارم . خنک شدم . ضمنا هیچ ربطی به بی رحمی هم نداره . تو عالم کارتون داریم حرف می زنیم
سید مهدی موسوی 07:50 چهارشنبه 27 مهر 1390
7
 سید مهدی موسوی
جسارت نباشه خدمتتون سرکار خانم ذاکری جناب مهندس موسوی نژاد درست میگن خانمها باید روحیه شون لطیف باشه اینو علم روانشناسی میگه
البته منم تو بچگی همیشه لجم میگرفت از این کارتونا مخصوصاً از این میگ میگ ولی تصویر تیکه تیکه کردن اون موش بدبخت منو که لرزوند خیلی خشن بود لااقل یهوی قورتش میداد نه با چاقو...............
در کل هم جالب هم خشن بود
موفق باشید
شادین امانی 09:12 چهارشنبه 27 مهر 1390
10
 شادین امانی
وای سایه جون منم خیلی دوست داشتم او گربه موش و جوجه رو بخوره..اما نه ابنجوری ..کلا با حال بود مرسی
صادق راضی 09:44 چهارشنبه 27 مهر 1390
10
 صادق راضی
اگه این قسمتش رو نشون می دادن می خواستن توی برنامه کودک چه برنامه رو نشون بدن که تکراری نباشه
واقعا چند بار این کارتونا رو دیدن با اینکه میدونستین تکراری هستن؟
با تشکر
مریم احمدپور 11:16 چهارشنبه 27 مهر 1390
10
 مریم احمدپور
دلمون خنک شد مرسی
مسعود احمدنژاد 11:47 چهارشنبه 27 مهر 1390
9
 مسعود احمدنژاد
واقعاً دلم خنک شد.
محمد رضا بهبود 12:26 چهارشنبه 27 مهر 1390
9
 محمد رضا بهبود
با حال بود با تشکر
یحیی بهمنی 12:32 چهارشنبه 27 مهر 1390
7
 یحیی  بهمنی
جناب موسوی نژاد و جناب موسوی؛
ظاهرا "روحیه لطیف خانم‌ها" هم مثل خیلی از ارزش‌های دیگه، دراه به فراموشی سپرده میشه!!
دیگه کم‌کم همه خانم‌ها دارن میشن: "شیرزن"!!

یه نگاهی به نظرات خانم‌ها در این روزنوشت بندازید: تمامی خانم‌ها به این صحنه‌ها رأی موافق دادن!!

حداقل 5 تا آقا پیدا شدن که دلشون یه جوری بشه!!! قربون دل گنجیشکی خودمون!!
سایه ذاکری 13:20 چهارشنبه 27 مهر 1390
10
 سایه ذاکری
دوستای عزیزم ممنون از نظراتتون.اگه روحیتون کمی خسته شد عذر می خوام.مخصوصا جنایب صاحب جمع که خیلی شاکی شدن.
جناب بهمنی عزیز قرار نیست که همه در مورد یه مطلب نظر مشابه و موافقی داشته باشند.از کامنتتون ممنونم.فقط تناقضی بین لطیف بودن و شیرزن بودن نمی بینم.
جناب موسوی گرامی من بدون هیچ استنادی روحیم لطیفه ها چه علم روانشناسی بگه چه نگه
:-))
سید مهدی موسوی 13:30 چهارشنبه 27 مهر 1390
5
 سید مهدی موسوی
جناب مهندس بهمنی با سلام محضر حضرتعالی
خانمها شیر زن نشدن چون در احوالات عادی بازم از موش و سوسک میترسن ولی احتمالاً روحیه لطیفشون در مواجه با کارهای زمخت روزمره بعضاً خدشه دار شده
پایدار باشید
یحیی بهمنی 13:57 چهارشنبه 27 مهر 1390
8
 یحیی  بهمنی
خانم ذاکری؛ منم از پاسختون متشکرم؛

بنده هم تناقضی بین این دو (روحیه لطیف و شیرزن) نمی‌بینم!

"شیرزن" رو فقط واسه این گفتم که باعث رنجش خاطر یا واکنش علیامخدره‌ها نشه! زیاد جدی نگیرین!

ضمنا چه علم روانشناسی بگه چه نگه، قضاوت دیگران درباره روحیه یک نفر، از روی گفتار و رفتارشه! :)

فقط امیدوارم روحیه‌تون به لطیفی عکس آخری نباشه!!
نازنین بهشتی 14:28 چهارشنبه 27 مهر 1390
10
 نازنین بهشتی
سایه جان
مسئله اینه که "لطیف" از دید بعضی از این دوستان، با اون لطیفی که منظور من و شماست، تفاوتهای اساسی داره
فکر نکنم به این آسونیها موفق بشی ذهنیت دوستان رو تصحیح کنی
اما خوبه که نظراتت رو بگی
با بیانها و زبانهای مختلف ....
بالاخره یه روز ماه از پشت ابرها بیرون میاد
موسی حاجیان 14:35 چهارشنبه 27 مهر 1390
9
 موسی  حاجیان
چرا هیچ کسی به آخرین تصویر در گوشه سمت راست پایین توجه نمی کنه آیا اون فقط یه عکسه؟
سید مهدی موسوی 15:04 چهارشنبه 27 مهر 1390
5
 سید مهدی موسوی
سرکار خانم ذاکری از یک بانوی ایرانی که سرشار از عواطف انسانی و احساسات پاک هست جز روحیه لطیف چیز دیگری مقبول نمی افتد
مانا باشید
بهناز فردوسی 15:50 چهارشنبه 27 مهر 1390
7
 بهناز فردوسی
سایه جان
منم لذت بردم
حس طنز متفاوتی توش موج می زد
tnx
س بنائی 16:39 چهارشنبه 27 مهر 1390
6
 س بنائی
من اصلا منتظر دیدن این صحنه ها نبودم...توی دوران کودکی ما کم نشون ندادن کارتونایی که برای روحیه بچه ها مناسب نبود... مثل نل که همش غم بود...مثل هاچ که همش دنبال مامانش بود.... مثل حنا که ادم دلش میگرفت .... و مثل خیلیای دیگه که همشون استرس داشتن
حداقل بادیدن این فرارو گریزها کمی خوشحال میشدیم... من که اصلا منتظر این صحنه ها نبودم...

ولی بازم ممنونم خ ذاکری
یحیی بهمنی 19:22 چهارشنبه 27 مهر 1390
3
 یحیی  بهمنی
جناب حاجیان؛ متشکرم از نکته سنجیتون.
آدرس پایین صفحه، آدرس یک سایت فیلتر شده‌س. البته چون فیلترشکن ندارم، نمیدونم چیه. ولی امیدوارم خیلی بد نباشه!
سایه ذاکری 00:26 پنجشنبه 28 مهر 1390
9
 سایه ذاکری
دوستای عزیزم، اولا از این که دل عده قابل توجهی از شما با دیدن این عکسا خنک شد، خوشحالم.
;-)
دوستانی که یه نیمچه مطالعه یی در زمینه طنز و فکاهه دارن، میدونن که "آشنایی زدایی" و "قرار دادن کاراکترها توی موقعیتهای نامعمول"، از روشهای متداول طنزپردازی و طنزآفرینی هستن. در مورد این تصویرها هم طراح دقیقا با قرار دادن کاراکترها توی یک موقعیت نامعمول و دیده نشده و به عهده گرفتن نقش اون موجود خشن پایین تصویر (که جمله اول شخص "بالاخره دیدم" رو هم از قول اون نوشته)، خواسته یک موقعیت طنزآمیز و کمیک ایجاد کنه، که با توجه به تعداد دوستانی که دلشون خنک شده و رای موافق دادن، پیداست که توی این کار موفق بوده.
اما این که چرا واکنش بعضی از اعضا اینجور شماتتگرانه و سرزنشگرانه ست، به نظر من میتونه عوامل مختلفی داشته باشه. مثلا ممکنه یه دوستی حس طنزش ضعیف باشه و موقعیت کمیک نهفته توی این تصویرها رو به اندازه بقیه درک نکنه.
یا ممکنه همونطور که توی هر جمع غیرمجازی و بحث حضوری هم میشه دید، عده یی به دلایل مختلف ساز مخالف کوک کنن و سعی کنن موضعگیریهای غیرمعمول بکنن تا در کانون توجهات جمع قرار بگیرن.
عده یی هم همیشه هستن که اصولا خودشونو دانای مطلق و عقل کل میدونن و به همین خاطر فکر میکنن همیشه اولین برداشتی که خودشون از هر موضوعی داشتن، باید حرف اول و آخر باشه. این گروه، متاسفانه چون از هنر گوش دادن به حرفای بقیه و تحلیل غیرمغرضانه محروم و بی بهره ان، به هر طریق ممکن (حتی با زیر سوال بردن شخصیت و ویژگیهای مثبت کسی که حرفی غیر از حرف اونا میزنه) سعی میکنن رای و حرف و عقیده خودشونو به زور هم که شده، به بقیه بقبولونن. ولو این که این قبول کردن و پذیرش از فرط خسته شدن طرف مقابل از بحثهای فرسایشی و بی نتیجه باشه.
حالا که دارم برای چندمین بار کامنتها رو مرور میکنم، به عینه دارم می بینم که هر کدوم از گروههایی که گفتم، توی این بحث ما نماینده هایی داشتن و باعث شدن زیر یه روزنوشت طنزآمیز شاهد موضعگیریهای عجیب و غریب باشیم.
ضمن تشکر از مشارکت همه دوستان یه خواهش اختصاصی هم از آقای موسوی دارم:
با کمک گرفتن از متخصصهایی که مدام بهشون استناد میکنن (مثل همون دکتر حبشی که اسم بردن)، روی این نقطه ضعفشون که خودشونو دانای مطلق میدونن و به همه چیز و همه کس از موضع بالا نگاه میکنن،کار کنن تا به یاری خدا این نقیصه از وجودشون برطرف بشه.
دوستای خوبم ممنون از حوصله ای که به خرج دادین.
یحیی بهمنی 10:12 پنجشنبه 28 مهر 1390
3
 یحیی  بهمنی
خانم ذاکری؛ سلام و تشکر از شخصیت شناسی و توضیحات مبسوطتان.

تکلیف جناب موسوی رو که مشخص فرمودین (هرچند من چیزی از دکتر حبشی در کامنت‌های ایشون ندیدم).

اگر محبت کنید و بنده رو هم راهنمایی بفرمایید که به نظر شما جزء کدوم دسته یه دسته‌هایی که ذکر کردید، هستم، ممنونتون میشم.
سید مهدی موسوی 12:22 پنجشنبه 28 مهر 1390
3
 سید مهدی موسوی
انشاءالله سرکار خانم ذاکری
سید مهدی موسوی 08:03 شنبه 30 مهر 1390
3
 سید مهدی موسوی
جناب مهندس بهمنی با سلام
منظور سرکار خانم ذاکری راجع به دکتر حبشی در کامنت های روزنوشت "قابل توجه خانمها " می باشد که اینجا مطرح فرمودند .
از عنایات سرکار خانم ذاکری هم نهایت سپاس
یحیی بهمنی 12:43 شنبه 30 مهر 1390
3
 یحیی  بهمنی
جناب آقای موسوی، سلام.

متشکرم از راهنماییتون؛ رفتم سری به اون روزنوشت زدم؛ اما.... یه جورایی جا خوردم!

البته از اونجا که دوست ندارم، این روزنوشت هم به سرنوشت اون یکی دچار بشه، رسما از همین تریبون لبخندمو به همه‌تون تقدیم میکنم و از برخورد منطقی و مؤدبانه شرکت‌کنندگان در این روزنوشت، از همه شدیدا سپاسگزارم.

چه روحیه‌تون لطیف باشه، چه نباشه، همواره دلشاد و خندان و سربلند باشید....
نایب شجاع شفیعی 14:04 شنبه 30 مهر 1390
4
 نایب شجاع شفیعی
مرسی- با نظر خانم بنائی موافقم
امین کرمی 14:10 یکشنبه 1 آبان 1390
4
 امین کرمی
ضمن گرامیداشت یاد تازه گذشتگان به استحضار میرسانم که دل بنده هم بسی خنک شد!
م. مستاجران 17:44 پنجشنبه 3 آذر 1390
1
 م. مستاجران
خیلی با حال بود .دل من که خییییییییییییییییییییییییییییییلی خنک شد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ممنون